از دوستانی که در دو پست قبلی نظر دادند و به پربار شدن بحث کمک کردند ممنونم. با مروری بر نظرات دوستان چند مسئله مختلف به نظر رسیده ک به طور همزمان در نظرات دوستان مورد بحث قرار می گرفت. شاید جدا کردن آنها مناسب باشد.

تعریف علم چیست؟

بعضی از بحث ها به دلیل این است که تعاریف متفاوتی از علم داریم. به عنوان مثال به این تعریف آقای مجاهدی دقت کنید:

« علم عبارت است از انکشاف واقعیتی که وجود و جریان کلی آن بی نیاز از من و عوامل درک انسانی (حس، خیال، عقل) بوده باشد که با آن ارتباط برقرار نموده است. در عین حال قضیه و مساله ای را که از این نوع انکشاف حکایت کند قضیه علمی گویند. هر نظریه که با هیچ پیشامد قابل تصور نتواند مردود شود، غیر علمی است. »

در این تعریف به وضوح یک دیدگاه objectivist و falsificationist وجود دارد که هر دوی این فسلفه ها بسیار مورد بحث قرار گرفته و منتقدان بسیاری دارد. پاپر که مخترع معیار ابطال ناپذیری است، از کار نظریه پردازانی ناراحت بود که حرف هایشان به نظر علمی می آمد ولی هیچ راهی برای اثبات اشتباه بودن آنها وجود نداشت. مثلاْ وقتی فروید می گفت فلان رفتار ناشی از عقده های روانی دوران بچگی است، هیچ راهی ارائه نمی داد که کسی این گفته را مورد آزمایش قرار دهد. در واقع هیچ راهی وجود نداشت که آن انسان را به عقب برگردانیم و دوران بچگی اش را تغییر دهیم و ببینیم که آیا فرقی می کند یا خیر. با این وجود خیلی ها هم این معیار ابطال ناپذیری را مورد انتقاد قرار داده اند. به عنوان مثال نیوتون و شاگردانش اگر قرار بود هر چیزی که به نظرشان ابطال شده می آمد را رها کنند امروزه بسیاری از علمی که آنها تولید کرده اند را نمی داشتیم. در واقع به گفته لاکاتوس، علم معمولاْ در حالت ابطال شده به دنیا می آید چون با معیارهای پارادایم قبلی ابطال یا عدم ابطال آن بررسی می شود.

همچنین فیلسوفان جهان به هیچ وجه توافق ندارند که چیزی به نام «واقعیت بی نیاز از من و عوامل درک انسانی» وجود دارد. یکی از دلایل جالب بودن فیلم سینمایی ماتریکس برای مردم همین است که عدم اعتبار این ادعا را نشان می دهد. اینکه چنین جهان مستقل از درک وجود دارد را هنوز کسی اثبات نکرده و اگر وجود داشته باشد کسی نشان نداده که انسان ها با درک انسانی خود چگونه می توانند درباره آن چیزی بدانند. در فیلم ماتریکس شخصیت «نیو» قبل از اینکه قرص قرمز با بخورد چه راهی داشت بداند که جهانی که او درک می کند واقعی نیست و جهان واقعی مستقل از درک او وجود دارد. و اگر هم می دانست چگونه می توانست درباره آن جهان واقعی دانش به دست بیاورد؟ اتفاقا در علوم انسانی و اجتماعی خیلی بیشتر از علوم پایه و مهندسی دیدگاه Subjectivist در مقابل دیدگاه Objectivist طرفدار دارد. به هر حال این بحث ها هنوز ادامه دارد و هیچ تعریف مشخص و مورد قبولی از علم وجود ندارد.

تعریف کارآفرینی چیست؟

برخی از بحث و جدال ها مربوط به تعاریف متفاوت از کارآفرینی است. متأسفانه تعریف مشخصی برای کارآفرینی هم وجود ندارد. برای نشان دادن پیچیدگی های آن، من قبلاْ این تعریف را از کارآفرینی ارائه داده بودم:

کارآفرینی معمولاْ (ولی نه همیشه) شامل به وجود آوردن ارزشی نوین است. مفاهیم «نو» و «ارزش» البته نسبی و مبهم هستند. منظور از ایجاد ارزش هم معمولاْ (ولی نه همیشه) ایجاد ارزش اقتصادی یا همان ثروت است. کارآفرینی معمولاْ (ولی نه همیشه) شامل تحمل ریسک است. که «ریسک» هم مفهومی نسبی و مبهم است. برای رخ دادن پدیده کارآفرینی لازم است فرصتی پدید بیاید و معمولاْ (ولی نه همیشه) شخص یا اشخاصی لازم است آن فرصت را تشخیص دهند و شخص یا اشخاصی لازم است از آن بهرهبرداری کنند. البته «فرصت» مفهومی نسبی و مبهم است. کارآفرینی معمولاْ (ولی نه همیشه) شامل به وجود آمدن سازمانی جدید است که این سازمان معمولاْ (ولی نه همیشه) ارزش افزا است (معمولاْ ولی نه همیشه درآمدزا است). برای بهره برداری از فرصت معمولاْ (ولی نه همیشه) باید منابع لازم گردآوری شوند.

این تعریف و تمام این «مبهم و نسبی» ها و «معمولاْ ولی نه همیشه» ها را به طور کامل در ضمیمه این فایل بررسی کرده ام. همچنین در این فایل بحث کرده ام که چطور تعریف کارآفرینی همچنان مورد بحث است و یکی از تعاریف اخیری که زیاد مورد استقبال قرار گرفته است در سال ۲۰۰۰ ارائه شد و حول مفهوم «فرصت» بنا شده است. البته همانطور که می توانید در این مقاله بخوانید، مفهوم فرصت هم ۹ سال بعد از این تعریف همچنان دچار ابهام های زیادی است.

چیزی که می خواهم بگویم این است که تعریف کارآفرینی با پیچیدگی های بسیاری همراه است. ممکن است در خیلی سخنرانی ها و نوشته ها ببینید که نویسنده ها و سخنرانان طوری صحبت می کنند که گویا تعریف کارآفرینی و تفاوت آن با مدیریت معمولی یا ستنی کاملاْ روشن است. اما واقعیت این است که در مقالات علمی که تعاریف مورد موشکافی قرار می گیرند، توافقی روی تعریفی از کارآفرینی وجود ندارد.

کارآفرین زاده می شود یا تربیت می شود؟ آیا در دانشگاه می توان کارآفرین شد؟

این بحث ها هم همواره مورد بحث بوده و هست. امروزه دیگر تقریباْ هیچ کس قبول ندارد که کارآفرینی به هیچ وجه قابل یادگیری نباشد. اما اینکه چگونه یاد گرفته می شود بحث مهمی است. خیلی دانشگاه ها رویکرد «آموزش درباره کارآفرینی» داشته اند و نه «آموزش برای کارآفرینی» و در نتیجه زیاد هم تربیت کارآفرین را هدف قرار نداده اند (فرق بین این دو نوع آموزش را هم در این فایل بررسی کرده بودم). با این وجود مواردی هم داشته ایم و داریم که دانشگاه ها در تربیت کارآفرین موفق بوده اند. مثلاْ در این مقاله داستان دانشگاه سوینبورن استرالیا را می خوانیم که جزو اولین دانشگاه هایی بود که دوره کارشناسی ارشد کارآفرینی راه انداخت و از همان ابتدا با الگوی «آموزش برای کارآفرینی» جلو رفت و تا به حال هم کارآفرینان زیادی تربیت کرده است.